اشارات نظر
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
(مکان : کاخ موزه سعد آباد/ تابستان94)
*گوش کن / گاه با لب بسته سخن می گوید .
**«و ما کان لبشر ان یکلّمه الله الاّ وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولاً فیوحى باذنه ما یشاء انّه علىّ حکیم»
«هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن بگوید جز وحى یا از فراسوى حجابى، یا فرستادهاى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نماید. آرى، اوست بلند مرتبهى سنجیده کار »(سوره شورى، آیه 51)
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست
هوشنگ ابتهاج
*جناب شهریار به خوبی جواب این شعر رو دادن. هعی!