شَـرحِ مـاوَقَــعِ

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

شَـرحِ مـاوَقَــعِ

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

شَـرحِ      مـاوَقَــعِ

به نام آنکه همه چیز اوست.

آخرش روزی بهار خنده هامان می رسد
پس بیا با عشق،فصل بغضمان را رد کنیم
(قیصر)


بهار نارنج حکم یک دفترچه یادداشت دارد.

ان شاالله حتی برای یک نفر مفید باشد.

(از نظرات استقبال می شود)



از عقل تا عشق

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ق.ظ
فکر میکردم بعد از سفر با یک کوله بار پر از حرف برمیگردم. هرچقدر پست بنویسم بازهم کم می آورم. اما..

کاروانمان مزین به نام جناب مسلم بن عقیل بود. مدیرکاوران گفته بود این سفر سفریست از عشق تا بهشت ! از امام رضای ایران رخصت میگیرم تا به پابوس آقا امام حسین برسیم...(حداقل با این سروتن جسمانی)

ساری:

خانواده ها دوربچه هایشان را گرفته بودند. مادرها تند تند اشک میریختندو پدر ها آرامش می دادند. فقط چندنفری بودیم که یک گوشه کنارهم آرام نشسته و نظاره گر این صحنه ها بودیم.

فرودگاه:

اسمم صدر لیست بود. شماره ی یک .  یک مهر بزرگ رفت توی صفحه ی آخر گذرنامه ام جا خوش کرد. علم گروه را دادند دستم که به عنوان اولین نفر با خودم ببرم.و شدم خانم علمداری! نمی شود احساس را به راحتی توصیف کرد. نمی شود گفت حد و اندازه ی لذت کم و کمتر شدن فاصله ات تا معشوق را ! نمی شود گفت این محبتی که خداوند از حسین در دل ها ـ حتی ما آدم بداـ گذاشتند چطور دم به دم گر میگیرد و اتش به جانت می زند.

نجف :

مامن حرم انس

خانه ی پدری

آغوش باز آرامش بخش پدری خسته دل

انسان کاملی که در شب عزای  عزیزه اش مادرمان حضرت زهرا که سلام خدا بر او باد ؛  میزبانمان شده بود!
 
سحرهنگام جمعه روزی ؛ گویی که زمان برای همیشه متوقف شده باشد؛ ندبه می خواندیم!

همه سردرگریبان خویش فروبرده؛ با هیچ کس کارمان نبود.

حس فرزند یتیمی که بر سر خاک پدری نشسته لیکن به ناگاه پدر را حی و حاضر میبیند !

نشستن روی سنگ های حیاط خانه ی پدری!
و

یاداوری خاطرات کودکی نداشته

شاید خاطراتی از جنس عالم زر...



کوفه

ان الله لایتغیر مابقوم حتی یغیروا مابانفسهم!
چه بود آن تغییری که این امت را سزاوارچنین فرجامی ساخته بود؟
(فتح خون)
کوفه
حس تلخ نفرینی سنگین!

مردمی که بیچارگی از سر و روی شهرشان میبارد
شهر؟
نامش را مخروبه هم نمیتوان نامید

که توصیفش را هیچ کلمه ای عهده دار نیست
سردرگمی
بی وفایی
در ذره ذره خاک این مکان ملموس و محسوس است

کربلا

بعد از حسین خاک بر سر دنیا
و هر چه در ان است

اگر بین الحرمین
زیر باران پرحکمت سیل اسای شب اول فاطمیه

جان از بدنم به در میرفت
نه گلایه ای داشتم
نه آرزویی
نه تعلق خاطری

راضی راضی بودم.

بابی انت و امی حسین!

کربلا باید رفت
حسینی باید شد
باحسین باید ماند.
کربلا را نمی شود توصیف کرد.
نمی شود بیان کرد.
کربلای هرکس مختص خود اوست
متفاوت است
برداشت ها
بصیرت ها
آگاهی ها فرق می کند.
کلمه
حقیر است از گفتن رازهایی که کربلا در دلت می نگارد
و
سکوت
بزرگترین
بهترین
گفتنی ترین
و
کاملترین توصیف کربلاست.

کاظمین

پدر
پسر
و نوه

کاظمین حس آغوش پدربزرگی که میخواهی سرت را روی پایش بگذاری و بخوابی
دارد
بیدار شوی ببینی وقتی خواب بودی بغلت کرده
گذاشته آن جایی که بودی
باب المراد
باب الحوایج
جای درست
حس پشتیبانی
حس سر زدن به فک و فامیل های قدیمی و عزیز
وقتی حامل سلام پسر و پدری
توی حرم یک گوشه کز کردم و خوابیدم.
همان وقتی که همه داشتند تند تند نماز حاجت میخواندند.
برای خودم یک عمر بود
و بعد زمانی دنیوی اش نیم ساعت
بیدارم که کردند
آرام بودم.
سرشار از ارامش
در قلب و روح

ادامه دارد





نظرات  (۱)

دختر بهاااااااااااااااااار ناااااااااااااااااااااارنج هووووووووووووووووووووووووووووو
پاسخ:
جان؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی