شَـرحِ مـاوَقَــعِ

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

شَـرحِ مـاوَقَــعِ

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

شَـرحِ      مـاوَقَــعِ

به نام آنکه همه چیز اوست.

آخرش روزی بهار خنده هامان می رسد
پس بیا با عشق،فصل بغضمان را رد کنیم
(قیصر)


بهار نارنج حکم یک دفترچه یادداشت دارد.

ان شاالله حتی برای یک نفر مفید باشد.

(از نظرات استقبال می شود)



۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

کتاب پنجره های تشنه یادگاری اردوی جهاداکبر امسال مشهد و هدیه امام رضا ع است. روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین ع از قم به کربلا... کتاب را در تب و لرز و سرماخوردگی یک تنه خواندم. نمیشد کتاب را بست و ادامه اش را به بعد موکول کرد. انگار همسفر آن هایی می شوی که دارند ضریح را می برند. کتاب ان چنان حس معنوی که باید را منتقل نمی کند ولی ... قربان امام حسین شوم که از درک ما بالاتر است آن چه کرده که دردانه خداوند شده و هرجا نامش باشد و کاری به اسمش شروع شود، بای نحواحسن تمام میشود و رقم میخورد.

هوشهید

حسین جان
کبوترانه هوای توبه سردارم.
رنجورم
خسته ام
در پارادوکسی جالب به سر میبرم
که در عین حال
از شادی لبریزم

گریه هایم را تلنبار کرده ام برای زیر قبه ات..
روز شمار دیدن صحن و سرایت دل بی طاقتم را بی تاب تر از هر وقتی کرده است.

شوق دیدن ضریح شش گوشه ات
و
غسل طهارت دادن دیدگان گنه کارم با اشک های لاینقطع
که بی صبرانه منتظر وصال است...

یا حسین!
این روز ها فقط دلم میخواهد پای سجاده ام بنشینم و با خدا حرف بزنم.
خودم را اماده کنم
از خدا کربلای بامعرفت بخواهم
و
به هیچ چیز و هیچ کس دیگری فکرنکنم

دلی که عشق تو در آن باشد
سری که هوای تو دارد
جای غیر در ان نیست
فکری که تو در انی
بخواهد هم نمیتواند به غیر فکر کند.
مگر اینکه
با ان دیگری
باهم
یکی شوند
هردو عاشق تو باشند
دلی که حسین در ان است
فقط حسینی در دلش جا میدهد


همه چیزشان فدای حسین میشود.

بابی انت و امی

خداوندا...
 چه کرده این حسین ع !
تاکجا رفته؟
شنیده ام تنها کسیست که تا ته خط رفت.
که اینقدر خریدارش شده ای

خداوندا!
مارا بر افضلترین کارها که همان محبت اهل بیت است استوار بدار
که سرمایه ای هم جز آن نداریم.
و
شیرینی ایمان را بر ما بچشان
الهی آمین.


یا حسین لک عهدا بالوفا
قبرک فی قلبی لا فی کربلا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۹
دختر ِ بهار نارنج

 همسر شهید توسلی ،شهید مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیه مهمان برنامه بودند. ما دوتا را با یک تاکسی خطی فرستاده بودند که از درب خانه شان مشایعتشان کنیم.  توفیق شده بود و نشسته بودم کنارهمسر یک شهید افغان... خندان بود و گشاده رو و بسیار متواضع. ازفلکه اول که گذشتیم پرسیدیم:

- همسرشهید مدافع حرم بودن چه حسی دارد؟

جواب دادند:

+خیلی خوب! خیلی عالیست.

با تعجب نگاه میکردیم. چرا یک زنی که همسرش شهید شده و دیگر نیست باید نبود شوهرش را به خوب بودن تعبیر کند.

با لبخند زیبایی ادامه دادند:

+ شاید 14 سال کم باشد اما توی تک تک این لحظات حس میکردم که شوهرم شهید میشود. اصلا پاداشی جز شهادت نمیتوانست داشته باشد.

هیچ کس که یک هو شهید نمیشود. شهید را از اخلاقش می شود شناخت، از رفتارش از طر برخوردش با همسر و فرزند و والدینش...

خوشحالم که رفت و جنگید . من هم وظیفه ی خودم میدانم که پیام ایشان را به عنوان همسرشهید ، زینب وار ، بگویم. همه جا . کمترین کاریست که میتوانم انجام بدهم. حضور شهید دربین ما احساس میشود، همیشه. و ازین بابت است که هیچوقت برایش نه عجزوناله کردم و نه ناله و مویه ...


سخت است..

زینب بودن سخت است..

درد دارد

رنج دارد

وقتی همسرشهید اینقدر لایق احترام است ، وقتی همسر یک شهید و ایستادگی اش ادم را وادار میکند به تعظیم و این جسارت وشهامتش به ادم ایستادگی القا میکند

ادم می ماند زینب س چطور گفت که در عاشورا جز زیبایی ندید؟ زینب چطور از پا نیفتاد ؟ زینب چگونه بود که همه از راه رفتنش تعجب کردند؟ از ایستادگی و مقاومتش؟ از ...


* خداوندا ، لذت ایمان را برما بچشان...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۲۷
دختر ِ بهار نارنج
روزهای کمی مانده بود تا قدیمی های اتاق فارغ التحصیل شوند و سال جدید تحصیلی را بدون آن ها شروع کنیم.  دست های همدیگر را گرفته بودیم و اشک هایمان میریخت. همه داشتیم به روزهای در پیش روی شاید بدون هم فکر میکردیم. روزهای خوب پیشین و خاطرات یکی یکی از خاطرمان می گذشت و به روزهای پر ابهام اینده می رسید. روزهایی که جز خدا هیچ کس نمی دانست چه اتفاقاتی خواهد افتاد.

عین گفت : بهشت یعنی آنجایی که دل خوش است. خداوندرا شاکر باشید. ما این چندسال توی بهشت بودیم. بهشت مگرچیست؟ هرجا که مومنان یک دل باشند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۲۴
دختر ِ بهار نارنج

روزی که انتخاب کردم دانشگاه بروم، دقیقا میداستم که دلم میخواهد چه کاره بشوم! هدفم از انتخاب گرایشم را هم میدانستم. برای همین روی تصمیم در انتخاب رشته و گرایش و دانشگاه راه دور ماندم. این که زن ِ پسردایی ِ مادربزرگم حتی زنگ بزند  و قبولی در دانشگاه حتما دولتی را به من تبریک بگوید و مثل همه انتظار داشته باشد یا پزشکی قبول شده باشم یا نهایتا یک رشته ای از زیرگروه اول رشته ی تجربی ؛ هم نتوانست در انتخابم متزلزلم کند. حالا که در آستانه فارغ التحصیلی هستم و همچنان علاقه مند به رشته و حرفه ای که انتخاب کردم؛ سوال حالا یعنی چه کاره میشوی را دور وبری ها زیاد  میپرسند. جواب میدهم : ان شاالله مدرس ! 

-خوب . کجا؟ اسنخدام هم میشوی؟ یا باید بروی توی همین اموزشگاه ها کار کنی؟

+ هرچی خدا بخواد. تا ببینیم شرایط چی پیش میاد.

- یعنی چی؟ نمیخوای زحمت 4 ساله ات به بار بشینه؟

+راستش خیلی علاقه دارم یه مهدقرآن الکترونیکی دو زبانه  بزنم.

-همین؟ اگه نشد؟ پرس و جو کن آشنا پیدا کن که حتما یه جایی دستت بند شه! زشته 4سال درس خوندی،البته دیگه همه لیسانسو که دارن!

+نیازی نمیبینم. از هرکاری خوشم نمیاد. بخصوص کارمندی و پشت میز نشینی رو برای خودم نمی پسندم. اگر شغل موردعلاقمو پیدا نکنم لزومی نمیبینم که حتما شاغل باشم.

- پس میخوای چیکارکنی؟

+ بچه های خودمو خوب تربیت کنم. اولویت خانوادمه.

-پس وقتتو هدر دادی این همه سال رفتی دانشگاه. مینشستی تو خونه راحتتر نبودی تابری یه شهردور و ایـــــــن همه سختی بکشی؟

+نه . ازکاری که کردم پشیمون نیستم.درسای زیادی اموختم که توی خونه شاید نمیتونستم یاد بگیرم. حداقل بهم استقلال شخصیتی و فکریم در کنار وابستگیم به خانواده ام ثابت شدو خیلی فواید دیگه.

- برو بابا . اگه نمیخوای بری سرکار درسو ول کن.

+ هدفم کسب علمه عزیزم.

-همون بحث مادر خانه دار ِ باسواد و این حرفا؟

+ نه . اتفاقا بااون هم مخالفم. اون مادر ِ مدرک داره .نه با سواد .

- یعنی چی؟

+میتونی ربط غالب رشته های اموزشی دانشگاهی رو با باسواد شدن یه خانم و تربیت بهتر بچه هاش برام توضیح بدی؟

-خوب نه!

+مادر من دانشگاه نرفته ولی هم علمش هم سوادش از خیلی دانشگاه رفته های امروزی بالاتره. من حتی دخترای خودمم به زور درگیر کنکور و دانشگاه نمیکنم. گزینه های زیادی جلوروشون میزارم. ما یه انسان تک بعدی شدیم. یا دانشگاه یا هیچ!

و ...



*ادامه دارد

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۹
دختر ِ بهار نارنج

33پل


تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سرما خاک ره پیرمغان خواهد بود
**
چشمم آن دم که ز شوق تو نهم سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود

(جناب حافظ جان-تفال )
33پل-اصفهان1392


* این جمعه هم آقا نیومده.

** بگو چند جمعه نشستی به راهش؟

*** السلام علیک یا ابا عبد الله الحسیــــن (علیه السلام)


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۵۹
دختر ِ بهار نارنج