شَـرحِ مـاوَقَــعِ

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

شَـرحِ مـاوَقَــعِ

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

شَـرحِ      مـاوَقَــعِ

به نام آنکه همه چیز اوست.

آخرش روزی بهار خنده هامان می رسد
پس بیا با عشق،فصل بغضمان را رد کنیم
(قیصر)


بهار نارنج حکم یک دفترچه یادداشت دارد.

ان شاالله حتی برای یک نفر مفید باشد.

(از نظرات استقبال می شود)



۳۱ مطلب با موضوع «رروایتی از روزها» ثبت شده است

شارژ دارد اما خاموش می شود،

شارژر را وصل میکنم، حجم باتری را یک درصد می زند

روشن می شود، بالای 30 درصد شارژ داشته 

موبایلم را میگویم،

حالش نامعلوم است،

هم خراب شده هم نشده

هم حالش خوب است هم نیست

درست مثل صاحبش!

کتری را گذاشته ام روی گاز 

منتظریم آب جوش بیاید برای مهمانها چای درست کنیم،

مهمانمان به مادرم میگوید: «دخترت دل گنده اس، دلش هیچ جوش ندارد.»


میخواهم باشم، در عین نبودن

نمیخواهم نباشم، هستی به جبر یا اختیار، خواسته ام است.


میخواهم بروم، در عین اینکه ریشه دوانیده ام

از سکون خسته ام، اگر بمانم خواهم پوسید.


ای کاش خواسته هایم برآمده از دل بود، بگویم دلم میخواهد و بدانم هوس است، هوسی که به دمی میگذرد

اما عقل را، استیصال منطق را نمیشود به راحتی سردرگم ساخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۸ ، ۱۴:۲۴
دختر ِ بهار نارنج

تن تب دار و داغ و بیمار را فقط دارو درمان نمیکند،

سر که درد بگیرد،

تن که بی حال شود

و جسم را از تکاپو بیندازد،

فقط داروی نسخه تجویزی نیست 

که به محض تزریق 

سپردفاعی را تقویت کند و 

مرض را دک کند،

بلکه مکمل همراهی، همدلی و تیمارداری را میخواهد 

و الا هرچقدر هم راس ساعت قرص بالا بیندازد،

سرم وصل کند وغیره

درمان همان است که گفته اند،

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم

به دو عالم ندهم لذت بیماری را

که اگر روح التیام یافت، بدن در برابر انچه روح اراده میکند مطاع است،

که فرایند درمان خود سفری است پر از تجربه

و فرصتی برای نزدیکتر شدن

و فرقی نمیکند به عبد یا معبود

برای شکر بودنش یا شکر دادنش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۴۹
دختر ِ بهار نارنج

اینکه ادم ها هرازگاهی دور خودشان پیله ببافتندوبروند توی خودشان خیلی هم خوب است.گه گاهی میشود که دلت از همه دنیا میگیرد,ازهمه ادم هاخسته میشوی ,اهنگ ها و هیچ چیزیکه  قبلا  ارامش به تو میداد از کار می افتد, بعد ناگهان ارام میشوی,فرق است بین ادمی که ارام  است و ادمی که ارامش دارد.ان وقت است که آن ادم میرود توی لاک  تنهایی خودش و پیله میبافد.اصلا به نظرم اینکه دانشمندان فکرمیکنند حقیقت کرم ابریشم را فهمیده اند اشتباه است,نظریه شان را که کرم توی پیله اش میخوابدتا پروانه شود را کاملا رد میکنم.کرم های ابریشم روزهایش را میخورَد و میخوابد ,هرروزش به فقط به فکرهمان روز میگذرد و تنها هم و غم اش خوشی ها و لذت هایش است,اما یک روز مینشیند و فکرمیکند, جرقه میزند و این جرقه  برای هرکس متفاوت است.مثلا ازاینجا شروع  میشود  که خوشی میزند زیردلش ویکهو میگوید:خوب که چی ؟وظیفه من چیست ؟هدف من اززندگی این است که بیایم مثل یک کرم هی بخورم و بخوابم؟آه که چقدر کرم بودن مسخره است! این جاست که یک خوب که چی؟ زندگی اش را تغییر میدهد کرم ابریشم دلش میگیرد چون هرچقدر به دوستش که کرم انگل یا ان یکی که کرم اسکاریس است یا بقیه راجع به حرف هایش میگوید مسخره اش میکنند ؛این جاست که تنهایی را حس میکند و مهر بر دهانش میزند انجاست که تحلیل میکند فکر میکند و شروع  میکند به پیله ساختن و برخلاف نظر ما  نمیخوابد تا پروانه شود,من نمیدانم شما نمیدانید,کرم های  توی  پیله رازهایشان را به هیچ کس نمیگویند ,راز پروانه شدن هرکس و این که توی پیله اش چه کار میکند برای خودش است,تک به تک ویژه و متفاوت است.اما مهم این است که آدم ها توی تنهایی هایشان پروانه میشوند.اما تنهایی خیلی قوی است, باید به دل تنهایی زد و به پیله خو نکرد. تنهایی کوتاه مدت خوب است اما به شرط پروانگی.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۱
دختر ِ بهار نارنج
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۱۹
دختر ِ بهار نارنج
کتاب پنجره های تشنه یادگاری اردوی جهاداکبر امسال مشهد و هدیه امام رضا ع است. روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین ع از قم به کربلا... کتاب را در تب و لرز و سرماخوردگی یک تنه خواندم. نمیشد کتاب را بست و ادامه اش را به بعد موکول کرد. انگار همسفر آن هایی می شوی که دارند ضریح را می برند. کتاب ان چنان حس معنوی که باید را منتقل نمی کند ولی ... قربان امام حسین شوم که از درک ما بالاتر است آن چه کرده که دردانه خداوند شده و هرجا نامش باشد و کاری به اسمش شروع شود، بای نحواحسن تمام میشود و رقم میخورد.

هوشهید

حسین جان
کبوترانه هوای توبه سردارم.
رنجورم
خسته ام
در پارادوکسی جالب به سر میبرم
که در عین حال
از شادی لبریزم

گریه هایم را تلنبار کرده ام برای زیر قبه ات..
روز شمار دیدن صحن و سرایت دل بی طاقتم را بی تاب تر از هر وقتی کرده است.

شوق دیدن ضریح شش گوشه ات
و
غسل طهارت دادن دیدگان گنه کارم با اشک های لاینقطع
که بی صبرانه منتظر وصال است...

یا حسین!
این روز ها فقط دلم میخواهد پای سجاده ام بنشینم و با خدا حرف بزنم.
خودم را اماده کنم
از خدا کربلای بامعرفت بخواهم
و
به هیچ چیز و هیچ کس دیگری فکرنکنم

دلی که عشق تو در آن باشد
سری که هوای تو دارد
جای غیر در ان نیست
فکری که تو در انی
بخواهد هم نمیتواند به غیر فکر کند.
مگر اینکه
با ان دیگری
باهم
یکی شوند
هردو عاشق تو باشند
دلی که حسین در ان است
فقط حسینی در دلش جا میدهد


همه چیزشان فدای حسین میشود.

بابی انت و امی

خداوندا...
 چه کرده این حسین ع !
تاکجا رفته؟
شنیده ام تنها کسیست که تا ته خط رفت.
که اینقدر خریدارش شده ای

خداوندا!
مارا بر افضلترین کارها که همان محبت اهل بیت است استوار بدار
که سرمایه ای هم جز آن نداریم.
و
شیرینی ایمان را بر ما بچشان
الهی آمین.


یا حسین لک عهدا بالوفا
قبرک فی قلبی لا فی کربلا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۹
دختر ِ بهار نارنج

 همسر شهید توسلی ،شهید مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیه مهمان برنامه بودند. ما دوتا را با یک تاکسی خطی فرستاده بودند که از درب خانه شان مشایعتشان کنیم.  توفیق شده بود و نشسته بودم کنارهمسر یک شهید افغان... خندان بود و گشاده رو و بسیار متواضع. ازفلکه اول که گذشتیم پرسیدیم:

- همسرشهید مدافع حرم بودن چه حسی دارد؟

جواب دادند:

+خیلی خوب! خیلی عالیست.

با تعجب نگاه میکردیم. چرا یک زنی که همسرش شهید شده و دیگر نیست باید نبود شوهرش را به خوب بودن تعبیر کند.

با لبخند زیبایی ادامه دادند:

+ شاید 14 سال کم باشد اما توی تک تک این لحظات حس میکردم که شوهرم شهید میشود. اصلا پاداشی جز شهادت نمیتوانست داشته باشد.

هیچ کس که یک هو شهید نمیشود. شهید را از اخلاقش می شود شناخت، از رفتارش از طر برخوردش با همسر و فرزند و والدینش...

خوشحالم که رفت و جنگید . من هم وظیفه ی خودم میدانم که پیام ایشان را به عنوان همسرشهید ، زینب وار ، بگویم. همه جا . کمترین کاریست که میتوانم انجام بدهم. حضور شهید دربین ما احساس میشود، همیشه. و ازین بابت است که هیچوقت برایش نه عجزوناله کردم و نه ناله و مویه ...


سخت است..

زینب بودن سخت است..

درد دارد

رنج دارد

وقتی همسرشهید اینقدر لایق احترام است ، وقتی همسر یک شهید و ایستادگی اش ادم را وادار میکند به تعظیم و این جسارت وشهامتش به ادم ایستادگی القا میکند

ادم می ماند زینب س چطور گفت که در عاشورا جز زیبایی ندید؟ زینب چطور از پا نیفتاد ؟ زینب چگونه بود که همه از راه رفتنش تعجب کردند؟ از ایستادگی و مقاومتش؟ از ...


* خداوندا ، لذت ایمان را برما بچشان...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۲۷
دختر ِ بهار نارنج
روزهای کمی مانده بود تا قدیمی های اتاق فارغ التحصیل شوند و سال جدید تحصیلی را بدون آن ها شروع کنیم.  دست های همدیگر را گرفته بودیم و اشک هایمان میریخت. همه داشتیم به روزهای در پیش روی شاید بدون هم فکر میکردیم. روزهای خوب پیشین و خاطرات یکی یکی از خاطرمان می گذشت و به روزهای پر ابهام اینده می رسید. روزهایی که جز خدا هیچ کس نمی دانست چه اتفاقاتی خواهد افتاد.

عین گفت : بهشت یعنی آنجایی که دل خوش است. خداوندرا شاکر باشید. ما این چندسال توی بهشت بودیم. بهشت مگرچیست؟ هرجا که مومنان یک دل باشند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۲۴
دختر ِ بهار نارنج

روزی که انتخاب کردم دانشگاه بروم، دقیقا میداستم که دلم میخواهد چه کاره بشوم! هدفم از انتخاب گرایشم را هم میدانستم. برای همین روی تصمیم در انتخاب رشته و گرایش و دانشگاه راه دور ماندم. این که زن ِ پسردایی ِ مادربزرگم حتی زنگ بزند  و قبولی در دانشگاه حتما دولتی را به من تبریک بگوید و مثل همه انتظار داشته باشد یا پزشکی قبول شده باشم یا نهایتا یک رشته ای از زیرگروه اول رشته ی تجربی ؛ هم نتوانست در انتخابم متزلزلم کند. حالا که در آستانه فارغ التحصیلی هستم و همچنان علاقه مند به رشته و حرفه ای که انتخاب کردم؛ سوال حالا یعنی چه کاره میشوی را دور وبری ها زیاد  میپرسند. جواب میدهم : ان شاالله مدرس ! 

-خوب . کجا؟ اسنخدام هم میشوی؟ یا باید بروی توی همین اموزشگاه ها کار کنی؟

+ هرچی خدا بخواد. تا ببینیم شرایط چی پیش میاد.

- یعنی چی؟ نمیخوای زحمت 4 ساله ات به بار بشینه؟

+راستش خیلی علاقه دارم یه مهدقرآن الکترونیکی دو زبانه  بزنم.

-همین؟ اگه نشد؟ پرس و جو کن آشنا پیدا کن که حتما یه جایی دستت بند شه! زشته 4سال درس خوندی،البته دیگه همه لیسانسو که دارن!

+نیازی نمیبینم. از هرکاری خوشم نمیاد. بخصوص کارمندی و پشت میز نشینی رو برای خودم نمی پسندم. اگر شغل موردعلاقمو پیدا نکنم لزومی نمیبینم که حتما شاغل باشم.

- پس میخوای چیکارکنی؟

+ بچه های خودمو خوب تربیت کنم. اولویت خانوادمه.

-پس وقتتو هدر دادی این همه سال رفتی دانشگاه. مینشستی تو خونه راحتتر نبودی تابری یه شهردور و ایـــــــن همه سختی بکشی؟

+نه . ازکاری که کردم پشیمون نیستم.درسای زیادی اموختم که توی خونه شاید نمیتونستم یاد بگیرم. حداقل بهم استقلال شخصیتی و فکریم در کنار وابستگیم به خانواده ام ثابت شدو خیلی فواید دیگه.

- برو بابا . اگه نمیخوای بری سرکار درسو ول کن.

+ هدفم کسب علمه عزیزم.

-همون بحث مادر خانه دار ِ باسواد و این حرفا؟

+ نه . اتفاقا بااون هم مخالفم. اون مادر ِ مدرک داره .نه با سواد .

- یعنی چی؟

+میتونی ربط غالب رشته های اموزشی دانشگاهی رو با باسواد شدن یه خانم و تربیت بهتر بچه هاش برام توضیح بدی؟

-خوب نه!

+مادر من دانشگاه نرفته ولی هم علمش هم سوادش از خیلی دانشگاه رفته های امروزی بالاتره. من حتی دخترای خودمم به زور درگیر کنکور و دانشگاه نمیکنم. گزینه های زیادی جلوروشون میزارم. ما یه انسان تک بعدی شدیم. یا دانشگاه یا هیچ!

و ...



*ادامه دارد

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۹
دختر ِ بهار نارنج

33پل


تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سرما خاک ره پیرمغان خواهد بود
**
چشمم آن دم که ز شوق تو نهم سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود

(جناب حافظ جان-تفال )
33پل-اصفهان1392


* این جمعه هم آقا نیومده.

** بگو چند جمعه نشستی به راهش؟

*** السلام علیک یا ابا عبد الله الحسیــــن (علیه السلام)


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۵۹
دختر ِ بهار نارنج
*  از تو دل ار سفر کند با تپش جگر کند  /   بر سر پاست منتظر تا تو بگوییش بیا  (جناب ِ مولوی)



مادر بزرگ



**

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو

ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو

/

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

/

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم

گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

/

من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت

سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو


(پاییز / منزل مادربزرگ‌)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۲۱:۱۵
دختر ِ بهار نارنج