من زنده ام
داستان خواهرم معصومه اباد و دخترانی که در این انقلاب سهم به سزایی داشته اند، ایمان انسان به این جمله را بیشتر میکند.
زن با یک دستش گهواره و با دست دیگرش دنیا را تکان میدهد.
خاطرات روزهای اسارات زینب گونه ی معصومه، برایم به عنوان یک دختر که پیش از این خودش را انقلابی می دانست مایه افتخار است. آفرین بر او ! قلبم از رنج هایی که بر ایشان رفته دردناک میشود.حال میفهمم که انقلابی یعنی چه! مایی که خودمان را در صف اول می پنداریم ولی هیچ کاری شاید نکرده ایم و همیشه از آخر مجلس گلچین می کنند.
از معصومه یاد گرفتم :
اول؛ خودسازی. مراقبه این نفس سرکش است که باید اول برنامه ی اصلی زندگی ام قرار گیرد.
دوم؛ علم وبصیرت. تا آگاهی ات نسبت به راهی که برگزیده ای بالانبری و قدرت اقناع پیدا نکنی، به هیچ دردی نمیخوری.
سوم؛ مقاومت و صبرجمیل. کوتاه نیامدن از آرمان های الهی تا پای جان و امیدوار بودن به وعده های الهی.
ان شاالله.
(جمعه 4 دی ماه 94 )
* ... با نگرانی می پرسیدند :« چرا جواب نمی دهید؟ » می خواستم بگویم :«سرمان شلوغ است، سرگرم مردنمان هستیم.» ...
**توصیه شدید به خواندنش