ابر خیالات
*ولاتَحْسَبَنَّ الذّینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أمواتاً بَل أَحیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِم یرْزَقُونَ.(ال عمران169)
کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندارید؛ بلکه اینان زنده و نزد پروردگارشان روزی میخورند.
نمیدانم اسشمان را فانتزی بگذارم یا تخیل یا
آرزو...هرکدامش به واقعیت نزدیک تر است. مینویسم چون میدانم خدا نانوشته
ها را میداندو نوشته هارا میخواند.
اول اینکه دلم میخواهد آقا خطبه ی عقدمان را بخواند. اگرنشـد دوم
برویم شبستان حرم حضرت معصومه سلام الله علیها . خطبه ی عقدمان را یکی از
علما بخواند. بعد بین همین ادم های معمولی که توی شبستان نشسته اندو مارا
با انگشت نشان میدهند و دعایمان میکنند شیرینی بدهیم. بعد هم که حضرت
معصومه س را زیارت کردیم ؛ تا شب برویم برای داشتن هم و این که زندگیمان
رنگ و بوی خدایی بگیرد و فرزندان سربازان امام زمانی به دنیا بیاوریم تا
سحر توی مسجد جمکران دعا کنیم. اگر نشد سوم
برویم شهدای گم_خوش_نام شهرم ؛ قبرهایشان را باگلاب بشوییم، تور فیروزه ای
دورتا دورجایگاهشان بکشیـم و و با گلبرگ رزهای قرمز برایشان قلب درست کنیم
و همانجا ، با هم عهدو میثاق یک زندگی خدایی را درکنار داداش های شهیدمان
ببندیم. در حالی که داماد لباس یقه اخوندی سفید پوشیده و هردو چفیه و پلاک
های "افسرجنگ نرم" بر گردن داریم.